ایمن

وبلاگ نشریه ایمن

ایمن

وبلاگ نشریه ایمن

ایمن به مسایل شهر ایلام می پردازد با اولویت مسایل بهداشتی و درمانی

خیلی گذرا در باره ی "گاماسیاب ماهی ندارد"

چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۸ ب.ظ

حسین شکربیگی


آخرین رمان ایرانی که خوانده ام بر می گردد به چند سال پیش. الان رمان " آداب بی قراری " یعقوب یادعلی در ذهنم هست و "نگران نباش " مهسا محبعلی. اگر اسم رمان را درست یادم مانده باشد . در رمان های ایرانی یا داستانهای کوتاه به ندرت با "قصه" ای رو برو می شوم که بخواهم بخوانم و ادامه اش دهم . بعد از مدتها و به توصیه دوستان و با کمک جوایز ادبی ـ گاهی بعضی جوایز می توانند عامل خوبی برای خوانده و دیده شدن یک کتاب باشند ـ گاماسیاب ماهی ندارد حامد اسماعیلیون را خواندم
به قول معروف موتور رمان از تقریبا فصل سوم روشن شد بعد با ضرباهنگ خوب و روند خوب شکل گیری شخصیتها ادامه پیدا کرد گرچه شخصیتها همه یا اکثرا به فرجام معقولی نرسیدند . از بین شخصیتها بیشتر می شد با پوران و سوسن همراه شد خاصه فضای ذهنی پوران و محیط اطرافش خوب از کاردرآمده بود و سوسن هم در اواسط رمان داشت پا می گرفت و می بالید اما او هم مانند دیگر شخصیتها ـگرچه پر رنگ تر از سایر شخصیتهاـ باز به جایی که می بایست ، نرسید . جعفر مزنگی و شخصیتهایی که با او و برای او بودند خیلی عمق نداشتند تیپ هایی بودند که به وفور در تاریخ های قید شده برای فصل های داستان پیدا می شدند . حس می کردی کارهاو عمل داستانیشان تصنعی ست در نقطه ی مقابل اما پوران کاملا باورپذیر بود شاید از آن رو که پوران چه در داستان چه در زندگی واقعی این نوع آدم ها کسی و حتا خودشان هم دنبال کار خاص و خارق العاده ای نیستند و نه خودشان از خودشان نه دیگران از آنها چندان انتظار بالایی ـ چنان که از شخصیتهای دیگر دارندـ ندارند .نکات ظریفی که راجع به پوران می توانیم برشماریم حضور موفق داستانی بچه هایش ، همسرش که در پالایشگاه کرمانشاه در اوج بمباران ها هنوز مشغول است . خواهرش سوسن که به مجاهدین پیوسته . دربدری اش همراه با خانواده اش در مکانی در اراک بود. پوران توانسته قسمت مهمی از داستان را یک تنه پیش ببرد .
داستانهای موازی دو گروه کاملا متفاوت که نویسنده سعی کرده بود در آخر آنها را روبروی هم قرار دهد خوب پیش رفته بود تا آن دیدار نهایی بین جعفر و پوران . نویسنده سعی کرده بود در آخر رمان وقتی جعفر و سوسن با هم روبرو می شوند با هر دو شخصیت همدلی کند این البته کار بدی نیست اما مهم پرداخت این ایده است هر دو شخصیت شعارهایی را به جای دیالوگ به هم قالب می کنند بعد راه خود را می گیرند و می روند بدون اینکه ما بتوانیم آینده ای برای شخصیتها متصور باشیم آخر داستان با خود می گوییم عمل داستانی فی المثل همسر پوران و دیگر شخصیتها همین بود ؟ اگر نبودند چه اتفاقی می افتاد یا اگر بیشتر پرداخت می شدند چه اتفاق دیگری می افتاد ؟
نکته ی ظریفی که نویسنده سعی داشته از آن برای بهتر نشان دادن شخصیت سوسن استفاده کند قهوه جوشی ست که همیشه همراه سوسن است و روی آن بسیار هم حساس است می توانست از آن استفاده ی بهتری شود ولی عملا و صرفا یک قهوه جوش است نه چیزی دیگر ـ استفاده ی کاملا ابزاری از قهوه جوش !!
فضا سازی و نثر پر و سرشار از اتفاقات و جزییات محیطی از وجوه زیبای رمان گاماسیاب.. بود . خوشخوان بودن رمان از فصل سوم به بعد هم از این دست اتفاقات خوب بود .رمانی بدون لکنت ،و روان.... به ما نشان می داد با نویسنده ای روبرو هستیم که روز به روز دارد بهتر می شود نویسنده ای که به دنبال گفتن " قصه " است نه ادا درآوردن .
هرچه به پایان نزدیک می شدیم بیشتر با ماجراها مواجه بودیم تا شفاف شدن و به سامان رسیدن شخصیتها . پایان بندی رمان به نظرم مشهود ترین ضعف این رمان بود یک جور پایان باز بود اما باید در نظر داشته باشیم که پایان باز به معنای ناقص رها کردن داستان نیست در واقع رمان از لحاظ شکلی و ساختاری تمام می شود اما راه را بر تاویل های متعدد برای فکر کردن به شخصیتها نمی بندد . من از بین شخصیتها به پوران رای می دهم و کمی به سوسن دوست داشتم به قهوه جوش رای دهم اما این امکان در متن فراهم نبود
در کل رمان خوش خوان و قابل اعتنایی ست به دوستان توصیه می کنم
گاماسیاب ماهی ندارد
حامد اسماعیلیون
نشر ثالث

  • اسماعیل گلستان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">