نشان سرخ شجاعت
اسد نصرتی - استاد
دانشگاه
کسانی که با ادبیات امریکا و اروپا آشنا هستند به خوبی میدانند جنگ غالبا یکی از مهمترین موضوعات برای رمان نویسان، تراژدی نویسان و حماسه سرایان بوده است به گونهای میتوان ادعا کرد که شاهکارهای ادبی جهان همواره آن آثاری بودهاند که به جنگ پرداختهاند. ایلیاد و ادیسه اثر هومر حماسهسرای یونان باستان از ماندگارترین آثار درباره جنگ تروا و یونان است. درونمایهی شاهنامه فردوسی را جنگهای ایران و توران شکل میدهد.بیشتر صحنههای آثار دراماتیکی مانند مکبث و اتللو از ویلیام شکسپیر انگلیسی در نبرد اتفاق میافتند.
بدون شک به ندرت اتفاق میافتد که یک اثر ادبی ماندگار از درون مایه جنگ و خشونت و خونریزی و ویرانی بهره نگرفته باشد. تقریباً تمامی آثار نمایشی و حماسی دوران باستان، رمانسهای قرون سیزدهم و چهاردهم اروپا قهرمانانی دارند که در میدانهای نبرد خونها ریخته و شهرها را به آتش کشیدهاند و کشتار و خشونت درونمایه و جزء لاینفک این آثار بوده است و شاید جای شگفتی است که این آثار برای خواننده هم بسیار خوشایند بوده است و او همواره با چنین قهرمانان خونریزی و ویرانگری، جنگ افروزی همذات پنداری کرده است.
با تحولات فکری و پیدایش مکتبهای انسان محور و گسترش پروتستانتیرم در اروپا و همچنین با پایان دیکتاتوری دینی کلیسایی در قرن پانزدهم و شانزدهم در اروپا و رشد تدریجی تکنولوژی و علم و عقلانیت باز انسان شاهد آثار جنگ محور و قهرمانهای ویرانگر بوده است.اگر چه از میزان این آثار به نحوه چشمگیری کاسته شد هنوز بهترین آثار همان نوشته های مربوط به جنگ بودهاند. شایان توجه است که در اواخر قرن هجدهم و دهه های آغازین قرن نوزدهم این درونمایهی جنگ و ویرانی به اصلیترین دغدغه برای شاعران و نویسندگان دورهی رمانتیک در انگلیس و آلمان و سایر کشورهای اروپایی تبدیل شد.
در انگلستان شاعران و نمایشنامهنویسانی مانند لرد بایرن و پرسی شلی نمونههایی از این دست نویسندگان هستند که در آثارشان قهرمانانی خلق کردند که ظرفیتی خارقالعاده برای ویرانسازی دارند. به گونهای که میتوان گفت که انسان اروپایی همواره انسانی بوده که با زمان حال و با اندیشهی زمان حال خود در نبرد بوده و ویران ساخته تا باز یک عمارت نو بسازد که به نوبه خود نسل بعد آن را ویران بسازد برای یک آبادی دیگر. نگاهی گذرا به ژانر رمان که به تدریج از قرون هجدهم و نوزدهم میلادی به یک ژانر غالب و در حال شکوفایی بدل گشته است گویای این مدعاست که موضوع جنگ و پرداختن به آن هنوز هم یکی از اولویتهای نویسندگان است. اکثر رمانهای مشهور دنیای ادبیات درباره جنگ بودهاند در اینجا تنها به ذکر چند نمونه اکتفا میشود. "بربادرفته" اثر مارگارت میچل (درباره جنگ داخلی امریکا)، "زنگ ها برای چه کسی به صدا درمیآید"(درباره جنگ داخلی اسپانیا) و "وداع با اسلحه"(درباره جنگ جهانی اول) هر دو اثر ارنست همینگوی امریکایی، "جنگ و صلح" اثر تولستوی ، "برهنهها و مردهها" اثر نورمن میلر امریکایی (درباره جنگ جهانی دوم)، "نشان سرخ شجاعت" اثر استفان کرین (جنگ داخلی آمریکا) "ویولونیست سارایوو" اثر استیون گالووی (درباره جنگ داخلی یوگسلاوی)، "مخمصه" اثر جوزف هیلر(جنگ جهانی دوم)، "سلاخخانهی شماره 5" اثر کورت ونهگات(جنگ جهانی دوم)،
معرفی رمان
رمان " نشان سرخ شجاعت " اثر استیفان کِرین (1900-1871) نویسنده امریکایی یک بازنمایی روانشناختی از زندگی سربازی جوان به نام هنری فلمینگ است که نویسنده کنشها و تنشهای بیرونی و درونی او را در یک جنگ ناشناخته در جریان جنگ داخلی امریکا (65-1861) روایت میکند. هنری فرزند یک مزرعهدار نیویورکی است که در دوران تحصیلش در مدرسه همیشه دربارهی شکوه جنگ و قهرمانهای جنگ خیالپردازی میکرده است. با وجود مخالفتهای مادرش در هنگ 304 نیویورک ثبتنام میکند تا به همراه نیروهای اتحاد (متشکل از ایالات متحده شمالی امریکا) با نیروهای ایالات مؤتلفه (ایالات جنوبی آمریکا) بجنگد.
در اغاز جنگ هنگ 304 در امتداد یک رودخانه اردوگاهش را برای مدت چندین ماه برپا کرده است و همه روزه شایع میشود که جنگ امروز یا فردا شروع میشود و هنری دچار خود درگیری ذهنی زیادی میشود و با خود کلنجار میرود که آیا میتواند شجاعت خود را نشان بدهد و قهرمان شود، گاهی هم به فکر فرار میافتد. سرانجام فرمان حرکت در امتداد رودخانه از طرف فرماندهان صادر میشود و هنری فرصت پیدا میکند برای اولین بار تیراندازی کند هنگ او در مقابل دشمن مقاومت میکند و دشمن را وادار به عقبنشینی میکند، او احساس شور و شعف میکندو بسیار خرسند است، دیری نمیپاید که دشمن یک حمله را آغاز میکند این بار آنها مجبور به فرار میشوند و هنری به همراه تعداد دیگری از نیروهای خودی پا به فرار میگذارد. بعد از این فرار هم به شدت خودش را سرزنش میکند و هم فرارش را توجیه میکند. در جنگلها و بیشهزارهای اطراف پناه میگیرد و نظارهگر جنگ میشود، جنازهها را میبیند، جسدهای در حال فساد را نگاه میکند. با فروکش کردن این حمله در سمت عقب جبهه دوستش "جیم کونکلین" زخمی را میبیند که به همراه سرباز "خنزرپنزری" در حال پیدا کردن جای مناسبی برای مداوای زخم جیم هستند، با آن ها همقدم میشود؛ دقایقی بعد جیم جان خود را از دست میدهد. سرباز خنزرپنزری که خودش هم زخمی است از فلمینگ میپرسد که عجیب است که او زخمی نشده است، هنری فلمینگ از این حرفش ناراحت میشود و او را رها میکند و درخواستش برای کمک را رد میکند. این سرباز هم میمیرد. هنری شاهد عقبنشینی هنگ 304و سایر هنگهای نیروهای اتحاد است که فوجفوج از سربازهای زخمی در حال فرار هستد، او با یکی از سربازها روبرو میشود و از او میخواهد بایستد و سوالش درباره تهاجم نیروهای مؤتلفه ی جنوب را پاسخ بدهد که ناگهان این سرباز با قنداق تفنگش یک ضربه بسیار محکم بر سر هنری میکوبد و هنری زخمی میشود و به همراه دیگر سربازان به سمت عقب جبهه فرار میکند. اوضاع آرام میشود و فرماندهان نیروهای اتحاد در تدارک یک حمله دیگر هستند و هنری به کمک یک سرباز به نام «سرباز خوشحال» به هنگ 304 که تلفات سنگینی داده است برگردانده میشود (سربازی که هنری نمیتواند صورت او را ببیند!). در اردوگاه و قبل از صدور فرمان حمله بعدی هنری دوستش ویلسون را دوباره میبیند. اکنون هنری بخاطر داشتن زخم بر سر و پیشانیش احساس غرور میکند و فکر میکند یک " مرد" است. او هرگز درباره نحوهی زخمی شدنش با کسی حرفی نمیزند و حالا دیگر مانند روزهای آغازین جنگ به ویلسون بخاطر داشتن زخم حسادت نمیورزد. روز بعد نبرد دوباره آغاز میشود و هنگ 304 باید از یک منطقه جنگلی وسیع دفاع کند. او شجاعانه میجنگد و کمکم به یک الگو برای همرزمهایش تبدیل میشود، میل به خودنمایی و جنگ در او بیشتر میشود و بعد از آن که پرچمدار هنگ مورد اصابت گلوله قرار میگیرد او پرچمدار میشود، حالا او و دوستش ویلسون رهبر بدون درجه هنگ شدهاند و در برابر حملات نیروهای مؤتلفه مقاومت میکنند، گاهی عقبنشینی میکنند ولی اغلب پیروز میشوند، او حتی موفق میشود که پرچم نیروهای مؤتلفه را هم از دست دشمن بگیرد. و افسران و فرماندهان او را بخاطر گرفتن پرچم دشمن تشویق میکنند و از او به عنوان قهرمان یاد میکنند.
رمان جنگ
آنچه رمان جنگ را یک ژانر ویژه و درخور نقد مینماید مشابهت زیاد این نوع رمان با آثار تراژیک یونان باستان است. تراژدیهای یونان باستان جنگ بین انسان با طبیعت و نیروهای موجود در آن را به نمایش میگذارند. این نمایشها در دوران باستان در یک مکان مسطح در خارج از شهر و در دامنه یک کوه اجرا میشدند و تماشاگران در دامنه کوه به تماشای این نمایشها مینشستند. نمایشنامهها در یک فضای شهری اجرا میشدند و به تدریج مسائل و مشکلات شهری و مدنی و اجتماعی به موضوع اصلی این نمایشنامهها تبدیل شدند و ژانرهای درامای اجتماعی/ واقعگرا و کمدی به تدریج رونق بیشتری گرفتند. همین تغییر در محل اجرای نمایشنامهها خود باعث کمرنگ شدن روح و اندیشه تراژیک گردید چرا که انسان این دوره یک موجود اجتماعی است و بر آن است تا برای مشکلات و مسایل خود در یک بستر اجتماعی چارهجویی کند. در یونان باستان محل اجرای نمایش در بیرون از شهر بود، بدان معنا که انسان در مقابل هستی و طبیعت قرار می گرفت و او هنوز از طبیعت فاصله نگرفته بود و در مقابله با این نیروهای طبیعی به مبارزه برمیخواست، خواه این نیرو، نیروهای غریزی/طبیعی خودش بوده و خواه موجودات طبیعی و فراطبیعی و یا در برابر سایر انسانها. بنابراین همواره پرسشهای این قهرمانها پرسشهای غیراجتماعی و یا به بیانی دیگر فلسفی بوده است
چرا که او در برابر هستی قرار میگیرد و خودش را میسنجد همانند ادیپ شاه در برابر ابوالهول و یا در تقابل با نیروهای درونی/ غریزی خودش برای تصاحب مادر و کشتن پدرش. در رمان جنگی هم تقریباً همین اتفاق میافتد. به لحاظ مکانی (مکان اتفاق افتادن) این گونه رمانها بسیار به تراژدی یونانی نزدیک هستند. قهرمان این رمانها وارد دنیای طبیعی میشودو در کوهها و جنگلها و دشتزارها و درهها به جنگ دشمن میرود. دیگر در بستر جامعه نیست که سؤالها و تنشهایش از نوع اجتماعی و یا مدنی باشد. قهرمان این رمانها دوباره با طبیعت آشتی میکند و با خارج شدن از شهرها و بسترهای اجتماعی فرصتی پیدا میکند تا خود واقعیش را در جنگ با خودش و سایر انسانها به نمایش بگذارد. بنابراین رمان جنگ هم همانند ترازدی یک ژانر جدی است. شاید به همین دلیل است که بشر هرچه بیشتر متمدنتر و جامعهپذیر باشد ژانر کمدی و اندیشه کمدی در ادبیات غالبتر میشود. چرا که ژانر کمدی یک ژانر اجتماعی و درجه دو است و پرسشهایش همانند پرسشهای تراژدی عمیق و جدی نیستند. جای شگفتی نیست که با گسترش موج شهرنشینی در سراسر جهان از قرون نوزدهم و بیستم فیلسوفانی همانند کارل مارکس از مرگ تراژدی سخن به میان آوردند و اکنون با مرور زمان در صنعت فیلمسازی و ادبیات ژانر کمدی بیشتر از هر نوع ادبی/ سینمایی دیگری مورد توجه قرار میگیرد.
رمان "نشان سرخ شجاعت" اثر استفان کرین آمریکایی درباره جنگ است. اگرچه نویسنده در هیچ جنگی شرکت نداشته و شش سال پس از پایان جنگ داخلی آمریکا (65-1861) به دنیا آمده اما در نوشتن این رمان از بستر جنگ سود جسته است. شخصیت اصلی این رمان هنری فلمینگ به عنوان یک سرباز در جنگ بین نیروهای اتحاد (از ایالات شمال آمریکا) و نیروهای مؤتلفه ی جنوب (ایالت های جنوبی) شرکت می کند. مانند اکثر رمان های جنگ ، قهرمان این داستان نیز از شهر ( در اینجااز شهر نیویورک ) خارج میشود و در طبیعت عریان در جنگلها، دشتها و کشتزارها به همراه همرزمانش در برابر نیروهای دشمن قرار میگیرد. فاصله گرفتن و دور شدن از شهر همان فاصله گرفتن از اجتماع و جامعه و دور ریختن ماسکی است که شهرنشینی و تمدن تمام انسانها را مجبور میکند که بر چهره بزنند، به بیان دیگر اکنون "هنری" دیگر یک موجود اجتماعی نیست بلکه یک موجود طبیعی است. در طبیعت انسان به طور سمبولیک عریان است و هیچ ماسکی بر صورت ندارد و نیروهای درونی تنشها و تضادهای فطری (غریزی)اش را به آسانی به نمایش می گذارد.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که غالبا جنگ، انسان را در یک موقعیت بحرانی، یک شرایط بسیار ویژه قرار میدهد، موقعیتی که انسان باید سخت تلاش کند تا زنده بماند و اولین و غریزی ترین کنش و واکنشهای او برای حفظ جان خودش است و دومین هدف او پیروز شدن یا همان نابود کردن دشمن است. این دو هدف در قهرمان های جنگ همواره وجود داشته است. بنابراین هنری فلمینک هم همانند تمامی شخصیتهای اصلی رمانهای جنگ از بستر تمدن و جامعه بیرون میرود و در یک موقعیت "اپاکلیپتی" و یا آخرزمانی قرار می گیرد تا عیار انسان بودن و قهرمان بودنش سنجیده شود. فلمینگ برای زنده ماندن و پیروز شدنش سرباز خنزرپنزری را تنها میگذارد، به او کمک نمیکند و او به تنهایی جان میدهد. او به این آگاهی میرسد که دنیا برخلاف آنچه که او قبل از ورود به جنگ تصور میکرده جایی بسیار ترسناک و دلهره آورست. اکنون او خود را بیشتر از هر کس دیگر میشناسدو تنها خود اوست که میداند زخمی که همگان او را به خاطر داشتنش تحسین میکنند در واقع نشان سرخ شجاعت نیست و هر وقت هنری به این زخم روی سرش فکر میکند دچار یک شرمساری نهانی میشوداین در حالیست که وقتی که دیگران به زخمش نگاه میکنند واژه شجاعت در ذهنشان تداعی میگردد و این کنایهای تلخ است که جنگ به فلمینگ آموخت. این قهرمان و انسان کرینی با یک دروغ زنده است دروغی که هیچکس غیر از خود او از آن آگاه نیست. او اکنون میداند حقیقت و دروغ همواره بسیار به هم نزدیک هستند. میتوان گفت که اگر فلمینگ در مزرعه خانوادگیشان در نیویورک میماند او هرگز به چنین شناختی از خود و جهان پیرامونش نمیرسید.
بنابراین میتوان گفت که کرین در این رمان از بستر جنگ داخلی آمریکا استفاده کرده است تا بتواند ماهیت و طبیعت انسان را آنگونه که هست و او میشناسد نشان بدهد. او نویسندهای سیاسی و یا تاریخی نیست که داعیه مخالفت با جنگ داخلی را داشته باشد و یا این که طرفدار اتحاد ایالات متحده آمریکا باشد و یا این که موافق با ارتش مؤتلفه جنوبی باشد و یا این که نقش یک مورخ را داشته باشد. شاید به همین خاطر باشد که او اشارهای به جنگ داخلی امریکا نمیکند. هنری فلمینگ و همقطارانش در یک زمان و مکان ناشناخته در حال جنگ هستند.
- ۹۴/۰۴/۱۵